ای که در جسمم دمیدی زنده ام با جان تو
پا بزاری چون دلم جان می کنم قربان تو
منتظر هستم که آیی یک دل و یک جان شویم
زیر سقف آسمان بر عشقمان عنوان شویم
با تو من ذی روحم و سرپا شدم بار دگر
ای بسا روزی شود در این جهان بی جان شویم
میزنم بر طبل بی عاری رهم از غصه ها
کی شود در قعر شب یکباره ما پنهان شویم
می گریزم از خودم تا وا رهم از بند غم
ذوب هجران میرسد چون شمع دل پایان شویم
تا "کیان" از زندگی ی نشد کامی برد
بهتر است دنیای دیگر حاضر و مهان شویم
کیان تبریزی
دوم مهرماه 98
درباره این سایت